فاطمه نفس مامان عشق بابافاطمه نفس مامان عشق بابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فاطمه بهشت کوچک من

سفر به طالقان

سلام تمام زندگی و هستی مامانی دقیقا روز بعد از عید فطر صبح روز 4 شنبه ساعت 6 صبح به اتفاق مامان جون اینا رفتیم به شهر خوش آب و هوای طالقان. خیلی خوش گذشت جای همگی تون خالی و فاطمه گلی هم خیلی وروجک بازی دراوردی. در اولین فرصتی که وبلاگ مشکلش درست بشه عکساشو می ذارم دخترم آماده برای سفر ...
18 مرداد 1393

تعطیلات مامانی

دختر گلم از امروز که یه روز مونده به عید سعید فطر حدود 12 روز پیش هم هستیم دختر گلم امیدوارم بیتونم اولین پروژه رو در این مدتی که پیشت هستم با این لاک موفق به ترک انگشت کردن در دهنت بشم امیدوارم بهت خوش گذشته باشه دختر نازم ...
6 مرداد 1393

پیشرفتهای دختر گلم در پایان 2 سالگی

دختر گلم خیلی خیلی خانمی شعر بع بعی میگه بع بع- لا لا لا لا گل پونه- کلاغه میگه غار غار- یه دختر داره شاه نداره- اتل متل رو بلدی- چشم چشم دو ابرو- خوندن سوره کوثر- خوندن سوره توحید- فرستادن صلوات به صورت کامل (با اجل فرجهم)- شمردن اعداد از یک تا نوزده- و خیلی چیزای دیگه که ممکنه تو ذهنم نباشه. تا قبل از دو سالگی هر کاری که برات انجام می دادیم می گفتی: ممنون - درست از 2 سالگیت به بعد قبل از انجام هر کاری اجازه می گیری: سریع میگی: اجازم میدی. بعضی از کلمات رو هم خیلی بامزه تلفظ می کنی: چشمامم می سوزه: چشام سوخت میشه کوروش: کوروس ضحی: ضخی محمد امین: مخ مین (مخمد امین) خیس شدم: سیس شدم الله اکبر: الله پَک از دست بابایی خی...
6 مرداد 1393

تولد تولد تولدت مبارک

                                                                      امروز روز توست روز میلادت دنیا تبسم کرده است امروز با یادت امروز بی شک آسمان آبی ترین آبیست چرخ وفلک همچون دلم درگیر بی تابیست میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم آری امروز روز تولد توست و به...
6 مرداد 1393

بهانه ایی برای پایان 2 سالگی

سخنی با دخترم: چقدر زود بزرگ می شوی؟ برای چه این همه شتاب داری؟ برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست. اما اینگونه که تو می روی می ترسم به گرد پایت نرسم. می ترسم از تو جا بمانم. فاطمه من! پرنسس عزیزم انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من! انگار همین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پر تلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند. بیرون از من نفس بکشد و بیرون از من ببالد. تو آنقدر کوچک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی و فقط خدا می داند که من چقدر سخت و چقدر شیرین آن روزها را گذراندم. میوه دلم! روزهایی که می گذرد هرگز باز نمی گردند و روزهایی می آیند که من امروز برای آمدنشان لحظه شماری می کن...
6 مرداد 1393

ناراحتی دخملی

سلام گل مامانی الهی فدات بشم دیشب یه جمله قشنگ به بابایی گفتی کلی خندیدیم و ذوق کردیم گفتم برات بنویسم که وقتی بزرگ شدی و خوندی بدونی چقدر دوس داشتنی و شیرین زبون بودی دستای کوچولو و خوشگلت رو گرفتی جلوی صورتت و به بابایی گفتی (از دست شما نارحت شدم) خیلی خیلی باهوشی دختر نازم ...
6 مرداد 1393

داستان نون خریدن فاطمه گلی

سلام دختر شیرین تر از عسل مامانی. الهی فدات بشم که جدیداً خیلی شیرین تر از قبل و کارهای بامزه ای می کنی گفتم برات بنویسم تا همیشه بمونه. دیروز به محض اینکه از مهد تو رو آوردم خونه سریع رفتی سراغ کمد لباسات و پیرهن قرمز کوتاهت رو در آوردی به من گفتی مامان لباس منو بپوش (عوض کن) وقتی لباستو تنت کردم زود رفتی کفاشاتو پوشیدی و کیفت رو هم انداختی دور دستت زود به من گفتی در رو باز کن می خوام برم نون بگیرم. منم تا می تونستم قربون صدقت رفتم و کلی بوسیدمت. الهی فدات بشم که نان آور خانه شدی. دختر باهوشم به وجوت افتخار می کنم خیلی خیلی خانم تشریف دارین. ...
1 مرداد 1393
1